جدول جو
جدول جو

معنی په سر - جستجوی لغت در جدول جو

په سر
از پشت سر، روستایی در ساری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پس سر
تصویر پس سر
پشت سر، عقب سر، قفا
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
از ییلاقات سخت سر است. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 203)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ سَ)
مرکّب از: پی، پشت + سر بمعنی رأس پشت گردن، قفا. قذال، پشت گردنی. لت. سیلی که بپشت گردن زنند. زدن به پشت گردن و این در لهجۀ آذری متداول است
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَسَ)
در قسمت سفلای معبر قزلق جزو کوهستانها وییلاقهای شاه کوه و ساور. رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 127 و ترجمه وحید ص 169 شود
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَ سُ)
دهی از بخش پشت آب شهرستان زابل است که در هفتاد و چهار هزارگزی شمال بنجار و شش هزارگزی باختری راه مالرو شغالک به زابل واقع است. جلگه ای گرم و معتدل است و 205 تن سکنه دارد آب آن از رود هیرمند و محصول آن غلات و لبنیات و چرم گاو است و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری و گلیم و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَ سَ)
دهی از دهستان شیرگاه بخش سواد کوه شهرستان شاهی است که در چهار هزار و پانصد گزی شمال شیرگاه و بر کنار شوسه و راه آهن واقع است کوهستانی و معتدل و مرطوب است و 190 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه گسلیان و محصول آن برنج و غلات و شغل اهالی آنجا زراعت است. آب انباری دارد که میگویند از بناهای دورۀ صفویه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(قَ تَپْ پِ یِ سَ رَ)
جائی است در سرخس که آن را شیرسیل میگویند. رجوع به تاریخ غازان چ انگلستان ص 16، 24، 26، 49، 45، 86، 94 و 95 شود
لغت نامه دهخدا
(کُ تَپْ پِ)
دهی از بخش سراسکند است که در شهرستان تبریز واقع است و 335 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(پَ سِ سَ)
پشت سر. عقب سر. قفا. قذال. قمحدوه. ذفری، پس سر و گردن. (منتهی الارب).
- پس سر کسی بد گفتن، غیبت او کردن
لغت نامه دهخدا
(پَ سَ)
که سری پهن دارد. افطح. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ پَ / پِ)
دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 22هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 5هزارگزی جنوب راه شوسۀ مراغه به سراسکند. هوای آن معتدل و دارای 733 تن سکنه است. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات، چغندر، بادام، نخود و زردآلو است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان فرش و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لَ پَ سَ)
نام دهی به تنکابن. (مازندران و استراباد رابینو ص 105 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَ سَ)
دهی از دهستان کلباد بخش بهشهر شهرستان ساری است که در بیست و پنج هزار و پانصدگزی خاور بهشهر و یکهزار و پانصدگزی جنوب شوسۀ بهشهربگرگان واقع است. کوهستانی و جنگلی و معتدل و مرطوب است و 180 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول آن برنج و غلات و مرکبات و توتون و سیگار و صیفی است و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پی سر
تصویر پی سر
پشت گردن، قفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهن سر
تصویر پهن سر
آنکه سری پهن دارد افطح
فرهنگ لغت هوشیار
روستایی از دهستان چهاردانگه ی هزارجریب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
برای خود برای خودش، سپیده رمان
فرهنگ گویش مازندرانی
دوطرف، دوسر، در دیگ
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع سوگند، به معنی: قسم به سر تو، برآمدن آفتاب، هنگام
فرهنگ گویش مازندرانی
مرحله ی دوم چرا، چرای دوم در یک مرتع
فرهنگ گویش مازندرانی
دوره کردن، مرور کردن، در پشتی اتاق یا ساختمان، اتاق بزرگی که به حیاط خلوت منتهی
فرهنگ گویش مازندرانی
آخرین برداشت از مزرعه، رودخانه و غیره، جستجو برای یافتن
فرهنگ گویش مازندرانی
آن سوی کوه، پشت کوه، آخرین برداشت
فرهنگ گویش مازندرانی
گونه ای از بستن روسری که به جای گره زدن از زیرچانه، از پشت
فرهنگ گویش مازندرانی
خجالتی، کم رو
فرهنگ گویش مازندرانی
بیدار کن، بازکن، بلندکن
فرهنگ گویش مازندرانی
محل شیردوشی گوسفندان
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت سر عقب
فرهنگ گویش مازندرانی
مکان کومه یا اتراق گاه شکارچیان پرنده یا ماهی گیران، آغل گوسفند و گاو، کومه ی نگهبانان شب زنده دار شالی زار، آغل گوسفند و گاو، کومه ی نگهبانان شب زنده دار شالی زار
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا تپه، بالای بلندی، مزرعه ای در شمال بالا جاده که زمانی
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع اهرم چوبی که زیر کوله ی هیزم قرار دهند تا حمل آن
فرهنگ گویش مازندرانی